آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 106769
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
نگاهت را متوجه درون کن، به اعماق وجودت بنگر، یادبگیر اول خودت را بشناسی.
"زیگموند فروید"
" نظریه روانکاوی زیگموند فروید"
اصطلاح "روانکاوی" و نام "فروید" مفاهیمی آشنا برای بیشتر افراد است. به طوری که روانشناسی علمی و شیوه های عملی روان درمانی با نام فروید آغاز می شود. با این که فروید از شهرت فوق العاده ای برخوردار است. عامه مردم آشنایی سطحی و نادقیقی با نظام فکری او دارند. زیگموند فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری در تاریخچه روانشناسی هم مورد تحسین قرار گرفته است و هم به خاطر نظریههایش به طرز بیرحمانهای از او انتقاد شده است.
زندگی نامه
فروید در ششم ماه مه 1856 در شهر فریبرگ(واقع در چکسلواکی) متولد شد. زمانی که فروید به دنیا آمد، پدرش 40 سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها 20 سال داشت. پدرش یهودی، تاجر پشم، و در رقتارش سختگیر و خودکامه بود. فروید هنگام بزرگسالی خصومت، انزجار و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به خاطر میآورد. او نوشت که در سن 2 سالگی نسبت به پدرش احساس برتری میکرد. مادر فروید زنی لاغر اندام و جذاب، حمایت کننده و دوست داشتنی بود. مادر فروید نسبت به فرزند اول خود احساس غرور میکرد و متقاعد شده بود که وی مرد بزرگی خواهد شد. از جمله ویژگیهای شخصیت دیرین فروید درجه بالایی از اعتماد به نفس ، آرزوی شدید برای موفق شدن و رویای شهرت و آوازه بود. فروید که تاثیر توجه و حمایت مداوم مادرش را در جمله زیر منعکس میکند نوشت: مردی که محبوب بیچون و چرای مادرش بوده است، در تمام طول زندگی احساس یک فاتح را دارد، احساس اطمینان از موفقیت که اغلب موجب موفقیت واقعی میشود.
در خانواده فروید هشت فرزند وجود داشت که دو نفر از آنها برادران ناتنی بزرگسال فروید همراه با کودکانشان بودند. نزدیکترین همدم دوران کودکی فروید برادرزادهاش بود که یک سال بزرگتر بود. فروید برادرزادهاش را به صورت منبع دوستیها و بیزاریهای بعدی خود توصیف کرد. فروید از تمام کودکان خانواده بدش میآمد و هنگامی که رقیبی برای محبت مادرش به دنیا میآمد، احساس حسادت و خشم میکرد.
فروید از همان سالهای نخستین، سطح بالایی از هوش را نشان داد که والدین او به پرورش آن کمک کردند. برای مثال، خواهران او اجازه نواختن پیانو را نداشتند مبادا که صدای آن مطالعات فروید را آشفته کند. به او اتاقی اختصاصی داده شده بود که بیشتر وقت خود را در آن میگذراند و حتی غذایش را در آنجا میخورد تا وقت مطالعاتش را از دست ندهد. اتاق وی تنها اتاق آپارتمان بود که چراغ نفتی باارزشی داشت و باقی افراد خانواده از شمع استفاده میکردند.
فروید پس از تحصیلات دبیرستانی، ابتدا به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و در سال 1882 پس از ازدواج با "خانم مارتا برنیز" (Martha Bernays) به عنوان پزشک متخصص بالینی اعصاب مشغول به کار شد. فروید در اثر آشنایی با شخصی به نام "بروئر" به هیپنوتیزم علاقمند شد و از آن در درمان بیمارانش سود جست و در این باره پیشرفت های فراوان نمود و کتب بسیار در زمینه روانشناسی علمی و عملی نوشت. هنگامی که هیتلر در سال 1933 به قدرت رسید کتابهای فروید توسط حکومت نازی به آتش کشیده شد فروید راجع به این اقدام چنین اظهار نظر کرد:"چقدر داریم پیشرفت می کنیم! اگر در قرن وسطی زندگی می کردیم خودم را می سوزاندند، امروز به سوزاندن کتابهایم قناعت می کنند."
درحالی که تا سال 1934 روانکاوهای یهودی دوراندیش تر، آلمان نازی را ترک کرده بودند فروید اصرار داشت در وین بماند با این حال به توصیه دوستانش به انگلستان سفر کرد و مورد استقبال گرم قرار گرفت و این در حالی بود که به علت ابتلا به سرطان آخرین سالهای عمر خود را با رنج فراوان سپری می کرد. سرانجام در 23 سپتامبر 1939، فروید در هشتاد و سه سالگى، یك سال بعد از مهاجرت به انگلستان، دیده از جهان فرو بست.
فروید را غالباً به اشتباه كاشف ضمیر ناخودآگاه تلقّى مىكنند. گرچه دامنه و نتایج تحقیقات فروید درباره ضمیر ناخودآگاه را باید كاملاً بدیع و بىسابقه دانست، با این همه، خود او همواره بر این حقیقت اصرار مىورزید كه ناخودآگاه را پیش از وى شاعران كشف كرده بودند. در آثار نویسندگان و هنرمندان از گذشتههاى بسیار دور بصیرتهاى فراوانى درباره فرایند روانى و وجود ضمیر ناخودآگاه وجود داشته است، لیكن این بصیرتها، به سبب پراكندگى و غیرنظاممند بودنشان، هرگز منجر به یك نظریه جامع نشده بودند. فروید از راه تحقیقاتش نه فقط با یك نظریه فراگیر بر وجود ضمیر ناخودآگاه صحّه گذاشت، بلكه روشهاى نظاممندى را براى بررسى این جنبه ناپیدا اما تعیینكننده از هستى انسان تدوین كرد. در گام بعدى، كشف اهمیت رویا، بر غنا و پیچیدگى نظریه فروید به میزان بسیار افزود. بنا بر استدلال فروید، رویا شاهراهى است براى رسیدن به كُنه ضمیر ناخودآگاه؛ به عبارتى، رویا بیان نمادین آرزویى كامنیافته است و تفسیر رویا راهى براى فهم علّت روانرنجورى. شاهكار فروید با عنوان تعبیر رویا كه در نخستین سال قرن بیستم منتشر شد، در زمره دورانسازترین كتابهایى تلقّى مىشود كه جهتگیرى اندیشه مدرن را رقم زدند.
نظریه روانكاوى تأثیرى چنان بسزا در شكلگیرى اندیشه مدرن داشته است كه پرداختن به همه جوانب آن در این مختصر مقدور نیست. همینقدر مىتوان اشاره كرد كه با انتشار آثار فروید در نخستین حوزه تحقیقاتش (حوزه بالینى)، روانكاوى در اواخر دهه اول قرن بیستم از نظریهاى محدود به فروید و شاگردانش در وین به جنبشى بینالمللى تبدیل شد. از جمله نخستین روانشناسان سرشناسى كه به فروید گرویدند و خود سهم بزرگى در اشاعه نظریه روانكاوى ایفا كردند مىتوان از كسانى چون یوجین بلولر (روانپزشك مشهور سوئیسى و رئیس تیمارستان زوریخ) و كارل گوستاو یونگ (دستیار مشهور بلولر) و آلفرد آدلر (پزشك اهل وین) نام برد. بسیارى از همكاران فروید بعدها خود روانكاوانى صاحبنام شدند؛ از جمله ارنست جونز، هانس ساش و آتو رنك. در سال 1908، فروید و همفكرانش نخستین «كنگره بینالمللى روانكاوى» را در سالزبورگ برگزار كردند. یك سال بعد، فروید همراه با یونگ مجموعه سخنرانیهاى معروفى را در دانشگاه كلارك آمریكا ایراد كردند كه متعاقباً سخنرانیهاى فروید با عنوان سخنرانیهاى مقدّماتى درباره روانكاوى منتشر شد. در سال 1910، فروید «انجمن بینالمللى روانكاوى» را تشكیل داد. در همین دوره، آثار فروید به زبانهاى متعدد ترجمه شدند و در كشورهاى مختلف، روانكاوى به منزله شیوهاى نو براى درمان بیماریهاى روانى به كار گرفته شد. به این ترتیب، فروید به چهرهاى برجسته و نظریهپردازى شناختهشده در سطحى جهانى تبدیل گردید. اعطاى جایزه گوته به فروید در سال 1930 و انتخاب او به عنوان عضو «انجمن سلطنتى» در سال 1936 و مكاتبات و تبادلنظرش با اینشتاین، نقشى مهم در تثبیت شهرت جهانى فروید داشتند. به سبب همین شهرت بود كه پس از اشغال اتریش به دست نیروهاى آلمان فاشیست، با پادرمیانىِ دیپلماتیكِ روزولت (رئیسجمهورى وقت آمریكا)، فروید توانست از اتریش به انگلستان بگریزد. گرچه برخى از شاگردان و همكاران فروید با او اختلافنظر پیدا كردند و متعاقباً شاخههاى جداگانهاى از روانكاوى را به وجود آوردند (به ویژه آدلر و یونگ كه اولى در سال 1911 و دومى چند سال بعد از «انجمن بینالمللى روانكاوى» استعفا كردند و به ترتیب مكاتب موسوم به «روانشناسى فردى» و «روانشناسى تحلیلى» را بنیان گذاشتند)، اما اعتبار جهانى و مقام شامخ فروید هرگز از این انشعابها خدشهدار نشد.
فروید، از راه سالها تحقیق و نیز كار بالینى براى درمان بیماران مبتلا به انواع نابسامانیهاى روانى، نظریه روانكاوى را تدوین كرد؛ نظریهاى كه نه فقط شامل كشفیاتى دورانساز و بزرگ همچون اهمیت ضمیر ناخودآگاه در رفتار انسانها، عقده اُدیپ، ماهیت و معناى نمادینِ رویا و تبارشناسىِ روانرنجورى است، بلكه همچنین تأملات او درباره نهادهاى تمدّن بشرى و هنر و اخلاق را نیز در بر مىگیرد. گرچه در نگاه نخست، روانكاوى به طور خاص روشى براى راه بردن به سرچشمههاى ناپیداى رنجهاى روانىِ افراد و پایان دادن به آلام روحى آنان به نظر مىرسد، لیكن از گستردگى و تنوّع كمنظیر آثار فروید پیداست كه روانكاوى، علاوه بر ارزش درمانى این نظریه، همچنین ابزارى است براى كندوكاو و تبیین مسائل فرهنگىِ جوامع بشرى. به عبارتى، روانكاوى روشى است براى برملا كردن امیال و انگیزههاى مكتومى كه انسان متمدن معمولاً ترجیح مىدهد آنها را كتمان كند. از این حیث، فروید ادامهدهنده راه همه اندیشمندانى است كه در عصر جدید، جایگاه رفیع انسان را از عرش به زیر كشیدند. اگر كوپرنیك در سده هفدهم با انقلابى كیهانشناسانه اثبات كرد كه زمین مركز كائنات نیست بلكه خود، همچون سایر اجرام سماوى، به دور خورشید مىگردد؛ اگر داروین در سده هجدهم با نظریه تكامل، جایگاهِ تا آن زمان متعالىِ انسان به منزله اشرف مخلوقات را محل تردید قرار داد و ابراز كرد كه انسان، همچون همه جانداران، محصول فرایندهاى طبیعى است؛ به طریق اولى، فروید نیز در نخستین دهههاى قرن بیستم استدلال كرد كه انسان فقط در ظاهر موجودى خردمند و آزاد است كه رفتارش از انگیزهها و نیّات آگاهانه او ناشى مىشود، لیكن در باطن موجودى است دستخوش نیروهایى به غایت خردگریز و انگیزههایى كه خود به آنها اشراف و آگاهى ندارد.
از آنچه درباره ماهیت برملاكننده روانكاوى گفته شد مىتوان حدس زد كه این نظریه در بدو پیدایش چندان به مذاق غیر اهل نظر و حتى پزشكان خوش نیامد. این اندیشه كه برخى بیماریهاى جسمانى ممكن است از علل غیرجسمانى ناشى شوند، طبیعتاً از نظر پزشكانى كه از منظرى كاملاً فیزیولوژیك به مقوله بیمارى مىنگریستند غیر علمى و حتّى مضحك مىنمود. اما آنچه براى فروید ناراحتكنندهتر بود اتّهاماتى بود كه افراد عامى در خصوص نگرش او درباره نقش جنسیت در سالهاى اولیه رشد كودك مطرح مىكردند. فروید پنج تا هفت سال اول رشد كودك را واجد جنبههایى جنسیتى مىدانست ومعتقد بود كه نحوه شكلگیرى شخصیت كودك در این دوره در كنشها و تعاملهاى بعدى وى در بزرگسالى نقشى فوقالعاده بااهمیت خواهد داشت. اما به جاى آنكه مشاهدات و نظریهپردازىِ بسیار موشكافانه فروید به طریق علمى مورد بررسى قرار گیرد، خودِ فروید آماج توهینها و اتهامات قرار گرفت و براى مثال متهم به این شد كه گویا به هیچ نظام اخلاقى مقیّد نیست و بىبندوبارىِ جنسى را ترویج مىكند. فروید به بحث درباره جنبههاى ناخوشایند و حتى زشتِ روان آدمى پرداخت، لیكن منتقدان اولیهاش چنان با او برخورد كردند كه گویى فروید بهوجودآورنده آن جنبههاى مشمئزكننده است. اگر هدف غایىِ روانكاوى كاوش در جنبه ناخودآگاه انسان و آگاهانیدن او از امیال و آرزوهاى سركوبشده و انگیزههایى ستیزهجویانه و جنسیتى است كه هرگز به طور آگاهانه نمىتواند خود را خواهان تحقّق آنها بداند، در آن صورت از مقاومت اولیهاى كه در برابر روانكاوى مىشد چندان هم نباید تعجّب كرد.
نفوذ فروید در روان پزشکی و روان شناسی بالینی عمیق است و عظمت و بزرگی نظام فکری او را نمی توان انکار نمود به قول بورینگ (1950): این احتمال وجود ندارد که در سه قرن آینده کسی بتواند یک تاریخ روان شناسی بنویسد بی آنکه از فروید نام برد و با وجود این ادعا کند که تاریخ او تاریخ عمومی روان شناسی است...
نظام فکری فروید
از نظر فروید شخصیت داری سه سطح است:
1- "نهاد"(id)منشاء همه سوائق و یا مخزن غرائز است. نهاد منیع مورثی جنبش های غریزی نامنظم است که هنوز با حقایق و واقعیات خارجی هماهنگ نشده است. تنها عملکرد نهاد بر طرف کردن فوری هیجانهایی است که بر اثر تحریکات درونی یا بیرونی در ارگانیسم بروز کرده اند. به عقیده فروید این عملکرد نهاد، تامینکننده اصل لذت است که بدان وسیله انسان را یا از تنش می رهاند و یا آن را به حداقل می رساند.
2- "من" (ego)سطحی از شخصیت است که اکتسابی است و برخلاف "نهاد" که غریزی است و بر همین مبنا فقط در پی برآورده ساختن خواسته های غریزی همچون غذا یا میل جنسی می باشد ، "من" از عقل پیروی می کند یعنی به این نکته توجه دارد که در هر موقعیتی نمی توان گرسنکی یا میل جنسی را ارضا نمود مثلاً "نهاد" که سطح اول شخصیت است مدام در جستجوی لذت و خوشی است ولی "من" که سطح دوم شخصیت می باشد بر اساس اصل واقعیت عمل می کند.
من(خود) بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل می کند و آن دسته از تمایلات نهاد را، که با واقعیت خارج در تضاد دارند، تعدیل، ضبط و کنترل می کند.
3- "من برتر" (super ego)یا همان "وجدان اخلاقی" که هدفش رسیدن به کمال می باشد به عنوان مثال وجود "من برتر" در انسانها باعث می شود که انسان گناهکار خود را سرزنش کرده و مستحق تنبیه و مجازات بداند. من برتر بیان درونی ارزش های اجتماعی و والدین فرد است. کوشش من برتر بیشتر برای رسیدن به آرمانهاست تا واقعیات.
البته وجود سه سطح شخصیت به این معنی نیست که "نهاد"، "من"،"من برتر" سه پدیده جدا از یکدیگرند، بلکه شخصیت یک فرد بهنجار به صورت یک واحد کل عمل می کند.
یکی دیگر از نظریات فروید "مراحل رشد در انسان" است. به عقیده فروید شخصیت انسان در 5 سال اول زندگی پایه گذاری می شود و در همین پنج سال اول زندگی ، آدمی از چند مرحله مختلف می گذرد. فروید در این تقسیم بندی بیشتر به "غریزه جنسی" توجه دارد چرا که به نظر او مهمترین انگیزه رفتار انسان ها همین عامل است اما شاید بتوان گفت مهم ترین نظریه ای که موجب شهرت عالم گیر فروید شده است توجه او به "ناخودآگاه" است به عقیده او زندگی روانی هر فرد از دو بخش تشکیل شده است بخش "هوشیاری" و بخش "ناهوشیاری" اگر این امر را به یک کوه یخ تشبیه کنیم بخش هوشیاری مانند قسمت کوچکی است که سر از آب بیرون آورده و ما قادر به دیدن آن هستیم اما بخش عظیم و نیرومند رفتار همان بخش ناهوشیار یا ناخودآگاه است که فرد غالباً از وجود و نیروی عظیم آن بی اطلاع است البته بخشی به نام "نیمه هوشیار" نیز وجود دارد که با اندکی تلاش میتوان مطالبی که دراین بخش وجود دارد را به بخش هوشیار (یعنی آگاهی) کشاند مثلاً وقتی شخصی را که می شناسیم نامش را فراموش می کنیم با اندکی فشار آوردن به ذهن خود ناگهان اسم او را به خاطر می آوریم و این همان مفهموم "شبه خودآکاهی" است.
بنای یادبود زیگموند فروید در همپ استد در جنوب لندن. زیگموند و آنا فروید در این مکان زندگی میکردند. این مکان در حال حاضر موزه زندگی و کارهای فروید میباشد.
به نظر او بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزههای ضمیر ناخودآگاه است. افکار و خاطرات بخصوص ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشه اختلالات روانی هستند، و اینگونه اختلالات روانی میتوانند با تبدیل اندیشهها و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی از طریق معالجات روانکاوانه، درمان شوند.
متاسفانه نظریات فروید در میان عامه به شدت مورد سوء تعبیر و حتی تحریف قرار گرفتهاند. برای مثال عموما به اشتباه تصور میشود وی طرفدار بی بند و باری جنسی بودهاست. از نظر فروید آسیبهای روانی انسان، در ۵ سال نخست زندگی ریشه دارند؛ خصوصا نحوه ارضای تمایلات جنسی کودک؛ و حوادث بزرگسالی نقش چندانی در شکل گیری شخصیت ندارند. به علاوه افراط در ارضا به اندازه محرومیت مضر است.
نقد و تحلیل
با مطالعه و بررسی در نظریات فروید به چند نکته می توان اشاره نمود نخست این که تاکید بیش از حد فروید بر پنج سال اول زندگی در تشکیل شخصیت، دیدی افراطی است .
اگر بنا است که شخصیت بهنجار یا نابهنجار فرد، تنها در سنین کودکی پایه ریزی، شود. اصولاً تربیت و مساله آمورش بی معنی خواهد بود. درست است که سالم بودن شخصیت نخستین، یکی از عوامل مهم سازندگی و بالندگی شخصیت دربززگسالی است ولی تنها عامل نیست. همچنین فروید برای غریزه جنسی اهمیت زیاد از حدی قائل شده و به تاثیر محیط اجتماعی و اصول اخلاقی کمتر توجه می کند به علاوه انتقادهای دیگری از سوی برخی صاحب نظران به مفاهیم "خودآکاهی – شبه خودآگاهی- ناخودآگاهی" فروید وارد شده است با این حال باید توجه کرد انتقادهایی که از نظرات فروید شده است نمیتوانند ازاهمیت این نظرات و تاثیر عظیمی که روی روان شناسی و علوم مختلف دیگر داشته اند ، بکاهند.